شورکولی: اینجا گیلانِ جانمان است؛ سرزمین سبزی و شادی و لذت... هموطنان عزیز! سلام ما را پذیرا باشید از دیار مردان و زنان ازاداندیش و خوش نشین.درودی از اعماق وجودمان نثار قدوم پر از لطفتان، به جان پذیراییم برکت حضورتان را و به شوق نگاهبانیم شادیهاتان را. مهربانان عزیز، این روزها تن رنجور سرزمین رنج و برنجِ ما آنقدر زخم داراست که بعید میدانیم تحمل بی مهری بیشتری را داشته باشد. ریه های جنگل مان و بستر دریایمان انقدر آلوده و تیشه خورده است که زشتی زباله های برجای مانده و بی مبالاتی ذغال کبابها تاب و توان تنفس را از وجود سرسبزش ربوده.. شهرمان به لطف آن هایی که باید به فکرش میبودند چهره ی قشنگی ندارد و لباس های آویزان میهمانانش بر ساختمانها و ابنیه تاریخی و چادر های برافراشته در گوشه کنار خیابانها حال این شهر را آشفته تر میسازد.ما بر این باوریم که قدوم پرمهر تک تک شما خوبان برایمان رزق و روزی به ارمغان می آورد و قول میدهیم که در کنار هم شادی سفرهاتان را بیشتر و بیشتر کنیم. پس در این چند صباح باهم بودن که شما میهمانید و ما مهماندار، بیایید هوای همدیگر را داشته باشیم که در راه بازگشت، همانجا که در صف کُشنده ی انبوه ماشینها به سمت خانه روانید، مهماندارانتان در رنج جمع آوری زباله و خاموشی آتش جنگلهای سوخته نباشند...تا نسوزد جنگل فردا و فرصت سفر فرزندانمان...مهربانان، جانید و جان افزا، جانمان به جان این دشت و جنگل و شهر و فرهنگ بسته ست، همگاممان شوید تا این میهمانخانه، نه بی مهمان بماند و نه بی میهماندار...یادمان نرود که ما مردمی هستیم که از رنج ،گنج می افرینیم و اگر بخواهیم دنیا را باهم و در کنار هم و برای هم گلستان میکنیم... قدوم پرمهرتان بر چشمان ما... این خانه از آن همه است و همه رهگذرانیم بر آستانش....